شيعه و سابقه تاريخى آن

مشخصات كتاب

سرشناسه : مظفر، محمدرضا، 1904 - 1964م.

عنوان قراردادي : عقايد الاماميه. فارسي. برگزيده.

عنوان و نام پديدآور : شيعه و سابقه تاريخي آن/نويسنده محمدرضا مظفر ؛ مترجم محمدباقر حجتي.

مشخصات نشر : تهران: مشعر، 1386.

مشخصات ظاهري : 32 ص..م س 19/5 × 9/5؛

شابك : 20000 ريال:978-964-540-076-5

وضعيت فهرست نويسي : فيپا

يادداشت : كتاب حاضر برگزيده كتاب "عقايدالاماميه" تاليف محمدرضا مظفر است.

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس.

موضوع : شيعه -- تاريخ.

شناسه افزوده : Muzaffar, Mohammad Rida

شناسه افزوده : حجتي، محمدباقر، 1311 - ، مترجم.

رده بندي كنگره : BP239/م54ش94 1386

رده بندي ديويي : 297/53

شماره كتابشناسي ملي : 1178280

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص: 7

معنى لغوى شيعه

شيعه از نظر لغت به معنى پيروان و ياران و انصار است، و با همين ساختمانِ لفظى بر مفرد و تثنيه و جمع و مذكر و مؤنث- بدون نيازى به تغيير قالبِ تعبير آن- اطلاق مى گردد، و ريشه آن «مُشايَعَت» به معنىِ مطاوعه و پيروى كردن است. اين واژه اختصاصاً در موردِ فرد و يا افرادى به كار مى رود كه دوستدارِ على و فرزندانِ او هستند و به امامت آنها اعتقاد دارند تا آنجا كه اگر واژه «شيعه» بدون قيد و شرطِ اضافى به كار برده شود و قرينه اى در كار نباشد اذهان به چنان افرادى منصرف مى شود كه قائل به امامتِ امامانِ ياد شده هستند.

ابن خلدون در مقدمه «العِبَر» (1) 1 مى نويسد:

«شيعه از لحاظ لغوى به معنىِ ياران و پيروان است، و در اصطلاح فقها و متكلّمين- اعم از پسينيان و پيشينيان- بر


1- ص 138.

ص: 8

پيروان على و فرزندانش (رضى الله عنهم) اطلاق مى گردد».

سابقه اختصاص عنوان شيعه به پيروان ائمه

سابقه اختصاص عنوان «شيعه» به پيروان ائمه و روايات مربوط به آن:

شايد تصور كنيم عنوان «شيعه»- جز پس از گذشتِ مدتى طولانى از زمانِ ظهورِ اسلام- به دوستداران و پيروان اهل البيت اختصاص نيافت بدين معنى آنگاه كه دوستان اهل البيت رو به فزونى نهادند و در سرزمين هاى مختلف پراكندند اين عنوان بدان ها منسوب گشت تا از سايرين ممتاز و مشخص شوند، لكن اين تصور درست نيست؛ زيرا اگر در احاديث نبوى به جستجو پردازيم بازمى يابيم كه اختصاص اين عنوان به دوستداران اهل البيت همراه با همان روزى كه اسلام طلوع كرد داراى سابقه مى باشد، و شاخ و برگِ بارورِ آن مربوط به همان دورانى است كه نهالِ آن غرس شد، و نيز به اين نتيجه مى رسيم كه شارع اسلام اين نام و عنوان را خود وضع كرده بود.

مطالبى كه از اين پس از نظر مى گذرانيد درخشش هائى از حديث پيامبر گرامى اسلام است كه آنها را روياروى تو قرار مى دهيم تا آنها را به سخن وادارى و مآلًا اين حقيقت را براى تو گويا گردند.

ص: 9

زمخشرى در «ربيع الابرار» از پيامبر اكرم روايت مى كند كه فرمود:

يا على اذا كان يوم القيامة اخذت بحجزة الله، وانت اخذت بحجزتى، واخذ ولدك بحجزتك وأخذ شيعة ولدك بحجزتك وأخذ شيعة ولدك بحجزهم فنرى اين يؤمربنا؟ (1) 2

اى على! وقتى روز قيامت به هم رسد من دامنِ خدا را مى گيرم، و تو دامن و بند كمر مرا، وفرزندان تو دامنِ تو را، و شيعه فرزندان تو دامنِ آنها را؛ آنگاه در انتظارِ آن خواهيم بود كه دستور دهند ما را به كجا برند.

حُجْزه بندِ لُنگ و جامه است، آنگاه به خود لُنگ و تن پوشِ پائين تنه، كلمه «حُجْزه» را از باب مجاورت اطلاق كرده اند، و گرفتن دامن و بندِ كمرِ يكديگر كنايه از شدّت نگاهدارى يكديگر و مبالغه در پيروى از همديگر است.

در «الصَّواعق المُحْرِقة» از ابن حجر آمده است: طبرانى از على روايت مى كند كه فرمود:

ان خليلى (رسول الله (ص)) قال: يا على! انك ستقدم على الله وشيعتُك راضين مرضيّين، ويقدم عليه عدوّك غضاباً مُقمحين، ثمَّ جمع على يده يُريهم الاقماح (2) 3


1- . مناقب اهل بيت:، ص 176، به نقل از ربيع الأبرار.
2- . الصواعق المحرقه، ج 2، ص 449

ص: 10

دوست من رسول خدا فرمود: اى على! توبر خدا وارد خواهى شد درحالى كه شيعه تو از خدا راضى و خدا نيز از آن ها راضى است، و دشمن تو بر او در مى آيد در حالى كه ناخشنود و خشمناك و سَرِ آن ها به علّت تنگى غُل در بالا قرار گرفته و يا به دهانِ آن ها لگام زده اند. آنگاه براى اين كه اين حالت را نشان دهد دستش را در گردنش جمع كرد.

جاى بسى شگفتى است كه ابن حجر پنداشته منظور از شيعه در اينجا عبارت از اهل سنت هستند! من نمى دانم آيا اين سخنِ ابن حجر از آنرو است كه شيعه و اهل سنت دو لفظِ مترادف به شمار مى روند!، و يا گفتارِ او از وحدتِ اين دو فرقه نشأت گرفته است!، و يا آن كه اهل سنت از لحاظ پيروى و دوستى نسبت به اهل بيت در سطح نمودارترى از شيعه قرار دارند!، يا نمى دانم براى چيست؟!

ابن حجر همچنين گفته است: حافظ جمال الدين زرندى از ابن عباس آورده است كه وقتى آيه زير نازل شد:

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ. (1) 4


1- ابن حَجَر اين حديث را به دنبال آيه هشتمى كه در فضيلتِ اهل بيت آورده ياد مى كند، و آن آيه عبارت است از: وَ إِنِّى لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى (طه: 82): من آمرزنده كسى هستم كه توبه كند و به سوى من بازگردد و ايمان آورده و كارشايسته را پيشه خود ساخته، آنگاه راه را بازيابد.

ص: 11

و ابن حجر اين آيه را به عنوان يازدهمين آياتى در كتاب خود آورده كه در فضلِ اهل البيت نازل شده است، ابن عباس گفت وقتى آيه مذكور نازل گرديد رسول خدا به على فرمود:

هو انت و شيعتك. تأتى أنت و شيعتك يوم القيامة راضين مرضيّين، و يأتى عدوّك غضاباً مُقْمَحينَ (1) 5

منظور اين آيه وخير البرية/ بهترين آفريدگان تو و شيعه تو است. تو با شيعه خود در روز قيامت به پيشگاه خدا مى آييد در حالى كه از خدا خشنود هستيد و خدا نيز از شما خوشنود مى باشد، و دشمن تو بر خدا درمى آيد درحالى كه خشمگين بوده و لگام بردهان دارند و يا سرشان را به خاطر تنگىِ غل به بالا گرفته اند.

و نيز پس از دهمين آيه- از آياتى كه درباره فضيلت اهل بيت ذكر كرده است-، يعنى آيه: وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضى (2) 6 پرودگارت آن چنان تو را مشمول عطاياى خود خواهد ساخت كه خشنود گردى.

ابن حجر مى گويد: احمد در «المناقب» آورده است كه رسول خدا به على فرمود:


1- الصواعق المحرقه، ج 2، ص 467- 468
2- الضحى: 5.

ص: 12

اما ترضى انّك معى فى الجنّة والحسن والحسين وشيعتنا عن أيماننا و عن شمائلنا (1) 7

آيا دوست نمى دارى تو و حسن و حسين با من باشيد، و شيعه و پيروان ما مقامى در سوى راست و چپ ما داشته باشند؟

و همو گفته است: طبرانى چنين آورده كه رسول خدا به على فرمود:

«انّ اول أربعة يدخلون الجنّة أنا و أنت و الحسن و الحسين، و شيعتنا عن أيماننا و شمائلنا (2) 8

تحقيقاً اولين گروهِ چهار نفرى كه وارد بهشت مى گردند من و تو و حسن و حسين هستيم، و شيعيان ما از اطرافِ راست و چپِ ما بر آن در مى آيند.

و از همواست مى گفت: طبرانى حديثى را ياد كرده است كه رسول خدا به على فرمود:

يا علىُّ! قد غُفرلك ولذريّتك ولشيعتك ومُحبىّ شيعتك (3) 9

على! براى تو و فرزندانت و شيعيان تو آمرزش و مرحمت الهى منظور شده است.


1- الصواعق المحرقه، ج 2، ص 466
2- همان.
3- . همان.

ص: 13

و همچنين گفته است: دارقطنى حديثى در كتاب خود آورده كه نبىّ اكرم به على فرمود:

يا ابا الحسن! أمّا أنت و شيعتك فى الجنة (1) 10

ابوالحسن! امّا تو و شيعه تو در بهشت جاى داريد.

ونيز دارقطنى از ام سَلَمه حديثِ رسول خدا را آورده است كه به على فرمود:

انت واصحابك فى الجنة، وشيعتك فى الجنة (2) 11

تو و يارانت در بهشت جاى داريد، و شيعه تو در بهشت سكنى گزينند.

ابن اثير جزرى در

«النهاية فى غريب الحديث و الأثر»

ضمن مادّه «قمح» چنين ياد كرده است: در حديث على آمده است كه نبى اكرم به او فرمود:

ستقدم على الله انت و شيعتك راضين مرضيين، و يقدم عليك عدوك غضاباً مقمحين، ثم جمع يده الى عنقه يريهم كيف الاقماح (3) 12

تو و شيعه تو قريباً برخدا وارد خواهيد شد درحالى كه خشنود و مورد رضايت خدا هستيد، و دشمنان تو در روز قيامت در حالى كه خشمگين و دست هايشان به گردنشان بسته است برتو


1- الصواعق المحرقه، ج 2، ص 468
2- . همان.
3- . النهايه ابن اثير، ج 4، ص 106

ص: 14

درآيند. آنگاه رسول خدا دست ها را برگردن فراهم آورد تا به آن ها كيفيت به غل كشيدن را نشان دهد.

سيوطى در تفسيرش (1) 13 ضمن تفسير آيه: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ گفته است: ابن عساكر از جابربن عبدالله حديثى در كتاب خود ياد كرده است كه جابر مى گفت: ما نزد نبىّ اكرم بوديم، در اين اثنا على وارد شد. نبىّ اكرم با ديدن على فرمود:

والذى نفسى بيده ان هذا و شيعته لهم الفائزون يوم القيامة، ونزلت:

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ... (2) 14

سوگند به آن كه جانِ من در يَدِ قدرتِ او است اين شخص يعنى على و شيعه او در روز قيامت فائز و رستگار و موفق اند، و آيه: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا درباره آنها نازل شده است.

سيوطى همچنين دراين تفسير گفته است: ابن عَدِىّ حديثى از ابن عباس آورده كه وى مى گفت: وقتى آيه: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ نازل شد رسول خدا به على فرمود:


1- به نام «الدر المنثور فى التفسير بالمأثور».
2- الدر المنثور، ج 6، ص 379.

ص: 15

تاتى انت وشيعتك يوم القيامة راضين مرضيّين. (1) 15

و همو در همان تفسير گفته است: ابن مَرْدَوَيْهْ از على حديثى آورده كه مى گفت: رسول خدا به من فرمود:

الم تسمع قول الله: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ

انت وشيعتك، وموعدى وموعدكم الحوض اذا جاءت الامم للحساب، تدعون غداً غُرّاً مُحجّلينَ (2) 16

اى على! آيا اين سخنِ خدا را نشنيدى كه فرمود: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ... أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ اينان عبارت از تو و شيعه تو هستند. وعدگاه من و وعدگاه شما كنار حوضِ كوثر است، وقتى كه امُّتْ ها براى حساب و بازپرسى مى آيند شما را در فرداى قيامت با عنوانِ «غرّ محجلين/ آبرومندان و روسفيدان» ياد مى كنند. دركتاب «غاية المرام» از «مغازلى»- بااسنادبه انَس ابن مالك آمده است كه انَس مى گفت: رسول خدا فرمود:

يدخل من امتى الجنة سبعون الفاً لاحساب


1- الدر المنثور، ج 6، ص 379، ترجمه اين حديث در صفحه 11 همين كتاب گذشت.
2- الدر المنثور، ج 6، ص 379

ص: 16

عليهم، ثم التفت الى على فقال: هم شيعتك و انت امامهم (1) 17

از امت من هفتاد هزار نفر وارد بهشت مى گردند كه حساب و بازپرسى در مورد آن ها به عمل نمى آيد، آنگاه رو كرد به على و فرمود: اينان شيعه تو هستند، و تو امام و رهبر آنها مى باشى.

در همان كتاب «غاية المرام» از كثير بن زيد آمده است كه مى گفت: اعْمَش برمنصور دوانقى در آمد و او براى رسيدگى به شكايات جلوس داشت، وقتى چشمش به اعمش افتاد به او گفت: اى سليمان! بيا صدرِ مجلس بنشين. اعمش گفت: من خود، هرجا بنشينم صَدْرَمْ صدرنشينى به مكان نيست، بلكه به مكين مربوط است، تا كجا بنشينم و بايد صدر را در جايگاهى كه من نشسته ام جستجو كرد تا آنجا كه ضمن گفتگويش يادآور شد: حديث كرد مرا رسول خدا و فرمود:

اتانى جبرائيل انفاً فقال: تختموا بالعقيق؛ فانه اول حجر شهد لله بالوحدانية، ولى بالنبوة، ولعلى بالوصية، ولولده بالامامة، ولشيعته بالجنة (2) 18

لحظاتى پيش جبرائيل نزد من آمد و گفت انگشتان خود را با انگشترى عقيق بيارائيد؛ زيرا


1- . غايه المرام، ج 1، ص 120، ح 4
2- . همان، ح 6

ص: 17

عقيق نخستين سنگى است كه براى خدا به وحدانيت، و براى من به نبوت، و براى على به وصايت و خلافت، و براى فرزندانش به امامت، و براى شيعيان على به بهشت گواهى داده است.

و نيز در همان كتاب از موفق بن احمد- با ذكر أسناد- تا سلمان فارسى آمده: سلمان از پيامبر اكرم روايت كرده است كه آن حضرت فرمود:

يا على! تختم باليمين تكن من المقربين. قال: يا رسول الله! وما المقربون؟ قال: جبرائيل و ميكائيل. قال: فبما اتختم يا رسول الله؟ قال: بالعقيق الاحمر؛ فانه جبل اقرلله بالوحدانية، ولى بالنبوة، ولك بالوصية، ولولدك بالامامة، ولمحبيك بالجنّة، ولشيعة ولدك بالفردوس (1) 19

اى على! انگشترى را در انگشت دست راستِ خود قرار ده كه از رهگذر آن از زمره مقربين به شمار روى. عرض كرد: يا رسول الله: مقربين چه كسانى هستند؟ فرمود: جبرائيل و ميكائيل. عرض كرد با چه انگشترى دستم را بيارايم؟ فرمود با انگشترىِ عقيقِ سرخ؛ زيرا عقيق كوهى است كه براى خدا به وحدانيت، و براى من به نبوت، و براى تو به وصيت و خلافت، و براى فرزندانِ تو به امامت و براى دوستدارانِ تو به بهشت، وبراى شيعيان تو


1- غايه المرام، ج 1، ص 125، ح 14

ص: 18

به فردوس و رودبارى در بهشت كه در آن از هر گياهى رويد، اقرار كرده است.

- اين احاديث نمى از يَمّ، و اندكى از بسيارى است كه در آنها خودِ رسول اكرم دوستان على و دوستدارانِ اولادش را «شيعه» ناميده است.

هدف ما در آگاه ساختن شما بر اين روايات چنان نبود كه حامل بشارت ها و نويدهايى باشيم كه رسول اكرم به شيعه على و شيعه خاندان او ارائه فرموده و اين نويدها را به آن ها خاطر نشان ساخته است، اگرچه اين بشارت ها در خورِ حفظ و روايت و نقل است و سزا است شيعه- تا روزگار باقى است- بدان ها افتخار كند. بلكه هدفِ ما آن بود كه تو مطالعه كننده عزيز نسبت به دوستان و پيروان اهل البيت پايگاهى از انصاف را گزينش كنى و خويشتن را- به هنگام هم آهنگى با شيعه- ارزيابى نمايى. بنابراين در يورش برآن ها- به صرف آن كه شيعه آلِ محمد هستند- شتاب نگيرى؛ زيرا اگر خويشتن را به انصاف وادارى بازمى يابى آنان داراى مفاخر والايى هستند كه كتاب و سنت مردم را بدان ها فرا مى خوانَدْ، و نيز به اين نتيجه مى رسى كه شتابزدگى و پيش داورىِ تحقيرآميز درباره آن ها ستم رانى برآن ها و برخودت مى باشد.

از رهگذر اين احاديث و امثالِ آن ها خواهى دانست واژه «شيعه» را صاحب شريعت اسلام يعنى پيامبر اكرم

ص: 19

درباره كسانى به كار برده است كه دوستدار و پيروِ عترت و خاندان او هستند. پس بنابراين چنانچه اين واژه يا اصطلاح بدون قيد و شرط به كار رود از همان روزگار و همزمانِ با حياتِ رسول اكرم از آن استفاده مى شد كه منظور از «شيعه» فرد و يا افرادى هستند كه دل هاى آن ها ولاى على و فرزندان او را پذيرا گشته است. و براى تو روشن خواهد شد كه اين اسم و عنوان داراى همين مصاديق و مُسَمَّيات در همان زمان بوده است.

دعوت به تشيع از چه زمانى آغاز شد؟

گزاف نيست اگر بگوييم: دعوت به تشيع از همان روزى آغاز شد كه رهايى بخشِ بزرگِ انسان ها محمد در همان روز، بانگ و آوا به كلمه «لا اله الا الله» در دره ها و كوه هاى مكه برآورد؛ زيرا وقتى آيه: وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ (1) 20 نازل شد- و نبى اكرم بنى هاشم را گرد آورد و به آن ها هشدار داد و دلِ آنان را از عذاب خدا بيمناك ساخت- فرمود:

ايكم يؤازرنى ليكون اخى ووارثى ووزيرى ووصيى وخليفتى فيكم بعدى؟ (2) 21


1- شعراء: 214.
2- بحار الانوار، ج 18، ص 178 به نقل از علل الشرايع، ج 1، ص 170، باب 133

ص: 20

كداميك از شما مرا يارى مى دهد تا پس از من برادر و وارث و وزير و وصى و خليفه و جانشينم در ميان شما باشد؟

هيچ يك از حاضران به درخواست آن حضرت- جز على مرتضى- پاسخِ مثبت نداد. رسول خدا به آن ها فرمود:

هذا اخى و وارثى و وزيرى و وصيى و خليفتى فيكم بعدى فاسمعوا له و اطيعوا (1) 22

اين يعنى على بعد از من برادر و وارث و وزير و وصى و جانشين من در ميان شما است به امر او گوش فرادهيد و از او فرمان بريد.

بنابراين دعوتِ به تشيع و پيروى از ابى الحسن على از سوى صاحبِ رسالت، همگام و همزمان با دعوت به شهادتين صورت پذيرفته است؛ به همين جهت ابوذرّ غِفارى شيعه على بوده و بايد او را چهارمين و يا ششمين فردى به شمار آورد كه به اسلام سبقت جست.

سخن محمد كردعلى، ما را از تأييد استدلالمان در جهت اثبات هدف و منظور ما بى نياز ساخته است، چرا كه وى مى گفت:

«گروهى از بزرگانِ صحابه در زمان رسول خدا به ولايت و دوستى نسبت به على معروف بوده اند، مانند:


1- بحار الانوار، ج 18، ص 178 به نقل از علل الشرايع، ج 1، ص 170، باب 133

ص: 21

سلمانِ فارسى كه مى گفت: با رسول خدا بيعت كرديم مبنى بر اين كه از نصيحت و ارشاد مسلمين دريغ نورزيم و پيرو و دوستدارِ على بن ابى طالب باشيم.

و ابوسعيد خدرى كه مى گفت: مردم به پنج امر موظف گشتند، امّا به چهار امر عمل كردند و يك امر را ترك گفتند. وقتى از او راجع به آن چهار امر سؤال كردند پاسخ داد: نماز، زكات، روزه ماهِ رمضان، و حج كه مردم بدانها عملًا پاى بند بودند. پرسيدند آن امرى را كه مردم به آن بى اعتنايى كردند چيست؟ گفت: ولايتِ على بن ابى طالب. گفتند: آيا ولايت على مانند آن چهار امر و در كنار آن ها فرض و واجب است؟ پاسخ داد: آرى، همراه آن چهار امر اين امر نيز به سانِ آن ها برخوردار از وجوب و ضرورت است.

و ابى ذرّ غفارى، و عماربن ياسر، و حذيفة بن اليمان وذى الشهادتين يعنى خزيمة بن ثابت، وابوايوب انصارى، وخالد بن سعيد بن عاص، وقيس بن سعد بن عباده كه همگى به ولايت و تشيع نسبت به على نامور و معروف بوده اند».

آنگاه محمد كردعلى مى گويد:

«اما نظريه پاره اى از نويسندگان- مبنى بر اين كه پديدآمدنِ گروهى به عنوانِ «اهلِ مذهبِ تشيع» از بدعت ها و نوآورى هاى عبدالله بن سبأ، معروف به «ابن السَوْداء» مى باشد- نظريّه اى نادرست است و از قِلَّتِ معرفتِ اين نويسندگان نسبت به حقيقتِ مكتبِ «اهلِ

ص: 22

مذهبِ تشيع» ريشه مى گيرد. اگر كسى راجع به اين مرد (1) 23! از ديدگاه شيعه اطلاعى كسب كند و از مراتب تنفر شيعه نسبت به او و گفتار و كردارش آگاه گردد، و سخن دانشمندان شيعه را- كه بى هيچگونه اختلافى وى را مورد طعن و هدف يورش قرار داده اند- مورد مطالعه قرار دهد به اين نكته پى مى برد كه تا چه حد و مقدارى نظريه اينگونه نويسندگان به صواب نزديك است؟ يعنى متوجه خواهد شد نظريه آنان تهى از واقعيت و فاقد صحت است. بدون ترديد شيعه نخستين بار در حجاز- كه بايد آنرا سرزمين تشيع برشمرد- پديد آمد».

محمد كردعلى شيعه و يا از مدافعانِ شيعه نيست؛ لكن امانت و تقواىِ علمى موجب گشت وى اين حقيقت را خالص و بدون شائبه غرض ورزى و بدون اين كه تحت تأثير تعصبات مذهبى قرار گيرد، اظهار نمايد، تعصباتى كه حق را ضايع كرده و چهره حقيقت را دگرگونه ساخته است.

محمد كردعلى سپس يادآور مى شود كه پيدايش شيعه در دمشق به قرن اول هجرى مى پيوندد». (2) 24


1- . اين شخصيت را گروه زيادى از محققان ساختگى و افسانه اى مى دانند كه اصلًا وجود خارجى نداشت. جامع ترين تحقيق در اين زمينه كتاب «عبدالله بن سبأ» اثر علامه مرتضى عسكرى است كه اساساً او و حدود صد و پنجاه صحابى ديگر كه نام آنها در تواريخ آمده است مجعول و ساخته افسانه سرايان است (بنگريد به «مائة و خمسون صحابى مختلق» از همين دانشمند). م.
2- . خطط الشام، 5/ 251 و 256.

ص: 23

وى با اين سخنِ فشرده و كوتاه و استدلال برظهورِ تشيع همزمان با حيات صاحب رسالت اسلام ما را از ادامه استدلال بر اين حقيقت بى نياز مى سازد.

انتشار تشيع

بيعت غديرِ خم آخرين زمينه اى بود كه رسول حكمت و اصلاح جامعه براى خلافت و جانشينى على- پس از خود- آماده ساخت. جريان غديرخم حادثه اى بود كه ناگهان مردم با آن مواجه شدند. بركه و غديرخم آب هايش نابه هنگام فروكش كرد، در آنجا درختانِ گشن و بزرگ وجود داشت رسول خدا از سوى خدا مأمور گشت بر روى خارهاى زير اين درخت توقف كند، صد هزار نفر و يا بيشتر از مسلمين در آن هنگام در چنين مكانى كنار آن حضرت بودند. غدير خم بر سر دو راهى قرار داشت و مردم ممكن بود در آنجا بپراكنند. رسول خدا اين نقطه را محلِ مناسبى براى غنيمت شمردن فرصت يافت تا به همه حاضران- قبل از آن كه پراكنده شوند- حقيقت را اعلام و با آنها بيعت كند، و آنان نيز به نوبه خود اين حقيقت را به كسانى كه در اين محفل عظيم حضور نداشتند خاطرنشان سازند. آنان كه غايب بودند و در اين جلسه حضور به هم نرساندند اين حقيقت- با توجه به كثرت جمعيت از هر بلادى- قطعاً به گوش آنها رسيد. آيا در اين صورت مى توان تصور كرد كه فردى از فرزندان

ص: 24

اسلام در آن روزها از چنين بيعتى بى خبر مانده باشد؟!

در همين مكان بود- كه قبل از دستور به توقف و تجمعِ مردم- آيه زير نازل شد:

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ (1) 25

«اى فرستاده من آنچه را كه از سوى پروردگارت به تو نازل شد به مردم ابلاغ كن، اگر چنين نكنى بدان كه رسالت الهى را ابلاغ ننمودى».

و چون رساندن سخن به گوش حاضران- با چنين شمارى عظيم- بدون منبر غيرممكن به نظر مى رسيد دستور داد از محمل و هودج شتران منبرى درست كردند. و آيه مذكور- همانگونه كه براى ما گزارش مى كند بيعت گرفتن براى على از سوى خدا و به دستور او بوده است- اين نكته را نيز خاطر نشان مى سازد كه رسالتِ پيامبر اكرم بدون بيعت گرفتن براى على و منهاى اعلام امامتِ او بر مردم ناتمام بود و با اعلام امامتِ او رسالتِ آن حضرت كامل گرديد. اين نكته براى كسى كه مطلب را


1- . مائده: 68. نزول آيه مذكور را در روز غدير گروهى از علماء روايت كرده اند، بنگريد به: الدر المنثور: سيوطى، اسباب النزول: واحدى، تفسير الكشف و البيان عن تفسير القرآن: ثعلبى، الحليّه: ابونُعَيْم، التفسير الكبير: فخرالدين رازى و امثال آن ها.

ص: 25

تحت تدبر و بررسى مى گيرد كاملًا آشكار است؛ زيرا رسول اكرم عهده دار وظايفِ مختلفِ قانونگذارى و اجرايى و سياسى و دينى و ادارى و قضا و شمار زيادى از امور ديگر بود، و همه آن ها را شخصاً رسيدگى مى كرد. امّا اگر مرگ آن حضرت فرا مى رسيد مردم نمى توانستند از مسؤولى براى اداى اين وظايف- جز قانونگذارى كه از ويژگى هاى نبىّ است- بى نياز باشند. و قيام به اداى وظايف در رابطه با شوؤن ديگر- غير از قانونگذارى از كسى جز امام معصوم ساخته نبود، امامى كه علم و رأى خود را از ملأ اعلى استمداد و دريافت مى كرد. شناسائىِ چنين امام و اطلاع از كفايت و لياقتِ او براى مقام رهبرى جز براى كسى كه اين امام را به ثمر رسانده، يعنى جز براى رسولى كه امينِ بر امت اسلامى مى باشد غير ممكن بود.

رسول خدا برخاست و برفرازِ منبر آمد، و در لحظه اى از روز كه هوا بسيار گرم بود مردم در اين مكان توقف كردند و ناگزير شدند قسمتى از پيراهن بلندِ خود را بالاى سر وقسمتى ديگر را زيرپا قراردهندتا ازتابشِ سوزان خورشيد دچار آفتاب زدگى نشده و از ريگِ داغِ زمين صدمه نبينند. نبى اكرم به سخنرانى آغاز كرد، و اين سخنرانى از ساعات نخستين روز تا هنگام ظهر ادامه يافت، واز مجاهدت هاى خود در راه خدا، و دلسوزى و ارشاد مردم، و انتخاب على به عنوان امام و راهبرِ الهى- بعد

ص: 26

از خود- سخن به ميان آورد و ضمن خطابه خود فرمود:

الست أولى بالمؤمنين من انفسهم

آيا من از مؤمنين نسبت به خودشان سزاوارتر و برخوردارتر از ولايت نيستم؟

مردم گفتند: خدايا گواه باش كه ما مى گوييم آرى. آنگاه فرمود:

من كنت مولاه فهذا على مولاه

آن كه من داراى ولايت نسبت به او هستم، اين على نيز به سان من داراى ولايت نسبت به او است.

بدينطريق براى على همان مقام و منزلتِ اولويت فراهم آمد كه براى رسول خدا به هم رسيد؛ و آن عبارت از مقام خلافت الهى بود. و مردم در همان روز با همين على بيعت كردند تا آنجا كه ابوبكر و عمر به على عرض كردند:

هنيئاً لك يا ابن ابى طالب اصبحت مولانا و مولى كل مؤمن و مؤمنة» (1) 26


1- نويسندگانِ كتب فضائل و حديث و تاريخ، تهنيت عمر به اميرالمؤمنين على را ياد كرده و تهنيت ابى بكر را برآن افزوده اند، بنگريد به: التفسير الكبير: فخرالدين رازى ضمن تفسير آيه يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ... ومُسْند احمد بن حنبل كه آن را از بُراء بن عازب روايت مى كند، و تفسير الكشف و البيان عن تفسير القرآن: ثعلبى، والصواعق: ابن حجر در اوائل آن ضمن شبهه يازدهم. ابن حجر مى گويد: ابوبكر و عمربه على عرض كردند: «امسيت مولى كل مؤمن ومؤمنة»

ص: 27

«اين مقام براى تو فرخنده و گوارا باد اىْ على بن ابى طالب. تو از اين پس مولاى ما و مولاى هر مرد و زن با ايمان خواهى بود».

هنوز مردم از هم نپراكندند كه آيه زير نازل شد:

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِيناً (1) 27

«هم امروز آيينِ شما را برايتان كامل كردم، و نعمت و احسانِ خويش را نسبت به شما بدون هيچگونه نقصى محقق ساختم، و اسلام را- به عنوان آيين و شريعتِ پذيرفته و مورد قبول براى شما- مقرر و مسجل نمودم».

با توجه به اين آيه مى توان گفت از رهگذر امامت و ولايتِ على بود كه آيين اسلام و نعمتِ الهى به كمال رسيد، و اسلام به عنوان دينى پسنديده و آيينى مورد قبول به امت اسلامى اعلام شد.

اگر كارِ حكومت و اداره مردم- پس از رسول خدا- در اختيار على قرار مى گرفت بعد از چنان بيعت و پس از نزول چنان آيات و ورود چنان روايات- كه همگى گوياى فضيلتِ آن حضرت بوده اند- همه مردم به جاى فرقه گرايى و پريشانى در مكتب و مذهب، آيين


1- مائده: 3. بنگريد به: الدر المنثور، و تاريخ خطيب بغدادى، و ابن عساكر، و نوشته هاى طبرى، وابن عقده از طُرُقِ حديثِ غدير، و ثعلبى، و ابن المغازلى، وحافظ جزرىِ شافعى و ديگران.

ص: 28

تشيع را مى پذيرفتند؛ اما چون در جهت رسيدنِ على به خلافت موانعى پديد آمد و مردم ناگهان با جرياناتى كه قبلًا پيش بينى نمى كردند مواجه شدند ديرى نپاييد كه ابى بكر به عنوانِ خليفه اداره امورمسلمين را به دست گرفت، با وجود چنين شرايطى كه پديد آمده بود چگونه مى توان انتظار داشت مردم بر ولاء و تشيع نسبت به اهل البيت باقى مى ماندند، مردمى كه پيرو قدرت و حكومت بودند. آرى تنها عده اى از مردم بودند كه در آن زمان اين جريان ناگهانى و حادثه نابه سامان نتوانست ثبات و پايمردىِ آنان را بر ولايت و امامت على متزلزل سازد. لذا تشيع با انزواى على دچار انزوا گشت، و انتشار آن پس از اين حادثه پريشان در سرزمين هاى پهناورِ اسلام مانند جنبش مورچه برروى تخته سنگ بى سر و صدا بود و انظار را به خود معطوف نمى ساخت. هيچ قبيله و سرزمينى باقى نماند كه تشيع نوزادش را در ميان آنها نهاده باشد و اين نوزاد بتواند در آرامش و آسايش به سربَرَد.

علنى شدنِ دعوتِ به تشيع

شيعه خلافتِ الهى را براى هيچ كسى جز على و فرزندانش معتقد نيست؛ به همين جهت دولت ها و حكومت هاى وقت كمترين مجالى براى رواج و انتشار آن فراهم نمى آوردند، و نمى خواستند اين مذهب، نسيمِ آزاد

ص: 29

و هواى پاكيزه اى را استنشاق كند؛ بلكه حكومت هاى زمان تا مى توانستند محيط خفقان آورى براى آن ايجاد مى كردند؛ زيرا با ظهور تشيع و نيرومند شدن آن بيمِ آن مى رفت كه تشكيلات و سازمانِ حكومتِ آنها متزلزل گردد.

دنيا عثمان و بنى اميه را از ايجاد موانع در برابر ظهور تشيع به خود سرگرم ساخت و اين مكتب- به خاطر سرگرم بودن حكومت وقت به دنياپرستى- مجالى براى توجه مردم به سوى خود يافت و توانست خاطره روز غديرخم و فضايل على مرتضى و اهل بيت نبوت را در اذهان تجديد كند. و چون عثمان و اقوام و دارو دسته اش در مورد دارايى مملكت درآمد آنرا به خود اختصاص دادند، و پست ها را در اختيار خود گرفتند، و عثمان با بذل و بخشش ضياع (1) 28 و عقار (2) 29 به اقوام خود و نيز منحصر ساختن خمس و صفايا (3) 30 و اموال گرانبها به آن ها كارهايى را برخلاف راه و رسم سلفِ خود در پيش گرفته بود كه در نتيجه دل هاى مردم از كينه نسبت به آنان سرشار گشت.

عثمان تا مى توانست روى خوشى به امثال ابى ذر


1- آب و زمين حاصلخيز.
2- اموال با ارزش.
3- شتر پر شير، درخت خرماى پر بار.

ص: 30

نشان نمى داد؛ بلكه با چهره اى متغير و دگرگونه با ابى ذر و افرادى از قبيل او برخورد مى كرد، ابى ذرى كه علناً ولاىِ على را به مردم يادآور مى شد، و پيرامون خانه هاى مردمِ مدينه- به سان طوفان- مى گشت و با صداى بلند بانگ برمى آورد كه:

ادّبوا اولادكم على حب على، فمن ابى فانظروا فى شأن امّه. (1) 31

آئين زندگانى را براساس حب و دوستى علىّ به فرزندان خود تعليم دهيد آن كه از اين كار خوددارى ورزد درباره مادرش مطالعه به عمل آوريد يعنى حق داريد در طهارتِ مَوْلِدِ چنين فردى ترديد نماييد.

جابربن عبدالله انصارى نيز همانندِ ابى ذر مردم را به ولاى على فرا مى خواند.

ابى ذر و هم مسلكانِ او تا مى توانستند در مقام انتقاد و اعتراض نسبت به كارهاى نادرست برمى آمدند و تبهكارى ها را به باد يورش مى گرفتند.

همين كار ابى ذرّ موجب گشت تا عثمان وى را به شام تبعيد كند. در شام نيز دست از روشِ خود برنداشت و وعده و وعيد نتوانست او را- از خط مشى و رسالتش- به يكسو نهد. فريادهاى اعتراضِ او در شام به بازدهى مطلوب


1- . من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 493، ح 4744

ص: 31

بارور شد؛ معاويه ترسيد مردم شام عليه او شورش برپا كنند و اگر ابوذر به آواهاى اعتراض آميز خود ادامه دهد و مردم را زير چترِ ولاى على و خاندانش قرار دهد آرزوها و خواب هاى خوشِ او را اين آزادىِ عمل ابوذر از ميان مى برد و پريشان حالش مى سازد؛ لذا دستور داد ابى ذر را به مدينه بازگردانند و خشن ترين مركب را براى بازگشت او به مدينه درنظر گرفتند، و آن را به سرعت مى راندند تا آنجا كه گوشت كچاله ران هايش از هم دريده شد. اما مگر ابى ذر در مدينه آرام گشت؟! بلكه زبان خلنده او كه تبهكاران را مى آزرد گوياتر شد و چون عثمان ديد براى سكوت ابى ذر راه چاره اى وجود ندارد و تبعيد، يا تطميع به مال، و يا سرزنش و سركوفت نمى تواند مانع از اداى وظيفه و انتقادهاى او گردد او را به «ربذه»- يعنى همان جايى كه قبل از اسلام در آن به سر مى برد- تبعيد كرد، و سرانجام در آنجا به علّت گرسنگى از دنيا رفت. (1) 32 الله اكبر، سخن حق را ببينيد كه با انسان چه مى كند، وچه مصيبت ها و سختى ها است كه به خاطر اداى وظيفه امر به معروف و نهى از منكر عايد انسان مى گردد. شگفت نيست كه ابى ذر دچار چنين سرنوشتى شود، زيرا آن كه


1- . همه مورخان ترجمه احوال ابى ذر و مصائبى كه در راه خدا و احقاق حق به خود ديد ياد كرده اند، اگر مى خواهيد به بخشى از اين جريان آگاه شويد به شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد، ج 2، ص 376 مراجعه كنيد.

ص: 32

تصميم دارد در راه خدا از سرزنش هيچ ملامتگرى هراس به خود راه ندهد، و هيچ سركوفتى او را تحت تأثير خود نگيرد خويشتن را براى تحمل ناخوشى ها و شكنجه ها و صدمه ها آماده ساخته و با آغوش باز از اينگونه ناراحتى ها استقبال مى كند. امّا حقاً چنين پايمردى را بايد در كنار مصائبى ديگر ناچيز دانست: رسول خدا قبل از ابى ذر مصائبى سخت تر و دردناك تر را به خود ديد. و امام حسين پس از ابوذر از مصائبى استقبال كرد كه به مراتب سوزناك تر و فجيع تر از مصائب ابى ذر بوده است. و بدين سان هر كه خواهان و مصمم بر احقاق حق و ابطال باطل است خود را براى اينگونه فداكارى ها آماده مى كند. نام اين قهرمانان را جز اينگونه فداكارى ها و جانفشانى هاى پرارزش جاويدان نساخت، اينان بهترين الگوها و افراد نمونه اى به شمار مى روند، به ويژه در چنان دورانى كه عوامل سقوط و گمراهى بر سر مردم سايه افكنده بود؛ اما بايد ديد چه كسانى دست اندكار شدند و با پايمردى و استقامت به هيچوجه تحت تأثير عوامل محيطى قرار نگرفتند.

نتيجه آن كه علنى شدنِ دعوتِ تشيع از زمان عثمان درخشيدن آغاز كرد و عثمان نتوانست با حربه تبعيدِ ابوذر، و مجازات عمار و درهم شكستن استخوان هاى پَهْلُويش اين دعوت را در محاقِ آن خفه كند و به آن خاتمه دهد. (1) 33


1- محمد حسين مظفر - سيدمحمد باقر حجتى، شيعه و سابقه تاريخى آن، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1، 1387.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109